فردی چند گردو به بهلول داد و گفت: بشکن و بخور و برای من دعا کن.
بهلول گردوها را شکست ولی دعا نکرد
آن مرد گفت: گردوها را می خوری نوش جان،
ولی من صدای دعای تو را نشنیدم!
بهلول گفت: مطمئن باش
اگر در راه خدا داده ای خدا خودش صدای شکستن گردوها را شنیده است...!
تاریخ : جمعه 93/12/15 | 10:51 عصر | نویسنده : حمزه پاپی | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.