دل نوشت شخصی حمزه پاپی |
آدمی ساختهی افکار خویش است فردا همان خواهد شد که امروز میاندیشیده است . مترلینگ [ جمعه 93/8/2 ] [ 5:59 عصر ] [ حمزه پاپی ]
[ نظر ]
تاریخ مان را بریده اند! نشانه ها گواه آن است که شناسه ی تاریخی ایران چنان که در این چند سال گذشته زخم خورده ؛ در درازنای ایران آسیب ندیده است. میراث فرهنگی تنها خشت و خانه و دیوار و کوچه نیست. میراث فرهنگی اندیشه و گفتار و کرداری ست که ناراستی؛ ریا؛ اسراف و تنبلی را ناروا دانسته و با ذوق و هنر ایرانی؛ با پشتکار و تلاش سازه هایی را بنا کرده که تنها یک اثر باستانی یا یک نقش نیستند بلکه بازگو کننده ی تمدن؛ ریشه ها و شناسه ی ملی ما هستند. " ایوان مدائن طاق کسری بقایای تالار بزرگ عهد ساسانی در محل تیسفون، عراق امروزی " هر از گاهی در سطح جهانی کل کل می کنیم و به تاریخ مان می بالیم. به نیاکانمان می نازیم. به پای نخستین بودن هایمان در جهان سینه چاک می کنیم. اما از سویی در درون کشور تیشه بدست گرفته و به جان یادمان هایمان افتاده ایم.هر روز از گوشه و کنار از ویرانی بخشی از تارخ مان می شنویم. هر روز تکه ای از گذشته مان را جدا می کنند یا می خراشند. هر روز زخمی تازه بر تن شهر یاران تاریخ مان می زنند. " ارگ تاریخی بم " بخشی از میراث مان بدون هیچ نشانه ای در بیابانها رها شده یا به تاراج رفته یا در انبارهای میراث فرهنگی خاک می خورند. تارنمای سازمان میراث فرهنگی چند سال است که پر از خبر ویرانی سازه های تاریخی است. هر روز به حکم دیوان عدالت اداری شماری از یادمان های ملی را از ثبت خارج کردند و به آنها چوب حراج زدند.
" قلعه تاریخی روستای گرمدره چهارمحال و بختیاری با قدمت بیش از 400سال در اثر بی توجهی " " مسئولان مربوطه در حال تخریب است " انگار نه انگار که آنها دارایی همه ی ایرانیان هستند و سازمان میراث هم به مثل " دست ما کوتاه و خرما بر نخیل " به بهانه ی کمبود بودجه یا نیروی انسانی در بسیاری از جاها یادمان ها یمان را به پول واگذار می کند. حتی سازمانی که خویشکاری اش پاسداری از میراث فرهنگی بود یارای پایداری نداشت و یک به یک با پروانه ی خروج آثار از ثبت ملی مهر ویرانی بر پیکرشان زد. " یزد، دچار بحران فقدان هویت و تاریخ شده است." "دهها خانه تاریخی شهر کهن یزد با بادگیرهای شان برای همیشه با خاک یکسان شدند." " خانههای خشت و گلی چند طبقه با بادگیرها و گنبدهای ارزشمند که تصویر ذهنی " " میلیونها ایرانی و خارجی از شهر کهن بادگیرها بوده است ." "حالا خرابههایی پیش روست که مهمان زبالههای شهری است."
سالها دغدغه مان تهاجم فرهنگی بود؛ ترسمان از بیگانگان بود؛ دریغا که میراث و فرهنگ مان از درون مورد یورش قرار گرفتند. سلسله های پادشاهی را از کتابهای درسی بریدند و دانش آموزان مان را به گرداب نا آگاهی تاریخی فرو بردند. آنگونه که یک نسل نداند روزگاری ایران اوج شکوه و تمدن گیتی بود. آنها سفال دوره ی هخامنشیان را در موزه می بینند اما نامی از این سلسله در کتاب تاریخ شان نیست !!!!!!
آموزش و پرورش در این چند سال با دگرگونی کتابهای تاریخ هر سال بخشی از گذشته ی سرزمین مان را بی خردانه پنهان کرد و خواسته یا ناخواسته پیوند فرزندان این سرزمین را با ریشه هایشان برید و اینگونه است که فردا مغزهایمان را در فرار از میهن خواهیم دید. اما درازنای تاریخ آنچه ابرهای تاریخ نادانی را از سرزمین مان دور کرد و ایران مان را استوار و پابرجا نگه داشت اندیشه های روشنی بود که با تاریکی مبارزه کردند و تکه پاره های تاریخ و فرهنگ را به پشتوانه ی راستی و درستی به هم دوختند و میراثی ساختند تا ما به ایرانی بودن مان ببالیم.
[ جمعه 93/7/25 ] [ 10:12 صبح ] [ حمزه پاپی ]
[ نظر ]
[ جمعه 93/7/25 ] [ 10:11 صبح ] [ حمزه پاپی ]
[ نظر ]
من همیشه خوشحالم، می دانی چرا؟
- ویلیام شکسپیر - [ چهارشنبه 93/7/23 ] [ 5:10 عصر ] [ حمزه پاپی ]
[ نظر ]
یاد گرفته ام که: 1- با "احمق" بحث نکنم و بگذارم در دنیای احمقانه
ی خویش خوشبخت زندگی کند.
2- با "وقیح" جدل نکنم، چون چیزی برای از دست
دادن ندارد و روحم را تباه می سازد.
3- از "حسود" دوری کنم چون حتی اگر دنیا را هم به
او تقدیم کنم، باز هم از من بیزار خواهد بود.
4- "تنهایی" را به بودن در جمعی که به آن تعلق
ندارم ترجیح دهم... [ چهارشنبه 93/7/23 ] [ 5:7 عصر ] [ حمزه پاپی ]
[ نظر ]
حال این روزهای مرا به کسی نگویید اگر سراغ گرفتند بگویید خوب است و دل از دلش تکان نخورده ! بگویید امسال هم دریغ نیست از سالهایی که گذشت بهار همان بهار است اما نگویید آفتابش دیگر آن آفتاب نیست بگویید کار می کنم، نان درمی آورم اشتها دارم و نان می خورم دلتنگ نمی شوم نگران رفتن کسی نیستم حسرت نداشتن کسی را ندارم و خلاصه کیف مان کوک است و قرار است بماند ! حال این روزهای مرا به مادرم هم نگویید حالت "خوب" هم که باشد مادرها نگران می شوند چه رسد به حال این روزهای من که "عالی" است... بگویید خوشحال است و یک طوری بگویید که خودتان هم باورتان شود! [ چهارشنبه 93/7/23 ] [ 5:5 عصر ] [ حمزه پاپی ]
[ نظر ]
خدایا... دریافته ام کسی که میگوید:
برایم دعا کن
ازروی عادت نمیگوید!!!
کم آورده است...
دخل و خرجش دیگر باهم نمیخواند...
صبرش تمام شده است...
ولی دردهایش هنوز باقی مانده است...
مهربانم..!!
کاش میدانستی چقدر دردناک است
شنیدن جمله
برایم دعا کن...
خدایا کمکش کن...
هنوز هم به معجزه کرامتت ایمان دارد...
یارب:
همه دعا میکنند که بدهی
اما من دعا میکنم که نگیری:
هنگامی که ثروتم دادی
خوشبختی ام را...
هنگامی که توانایی ام دادی
عقلم را...
هنگامی که مقامم دادی
تواضعم...
آنگاه که تواضعم دادی
عزتم را ...
وقتی قدرتم دادی
عفوم را ...
هنگامی که تندرستی ام دادی
ایمانم را ...
نگـــیر!!!
وآنگاه که فراموشت کردم
فراموشم مکن!!!
آمین یا رب العالمین
[ چهارشنبه 93/7/23 ] [ 5:1 عصر ] [ حمزه پاپی ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |