دل نوشت شخصی حمزه پاپی |
خدا رو شاکرم: [ سه شنبه 93/9/18 ] [ 1:9 عصر ] [ حمزه پاپی ]
[ نظر ]
اول پیکــاسوکیست؟ (نقاش، شاعر، طراح صحنه، پیکرتراش، گراورساز و سرامیک کار اسپانیایی و یکی از برترین و تاثیرگذارترین هنرمندان سده 20 میلادی بود. او به همراه ژرژ براک، نقاش و پیکرتراش فرانسوی، سبک کوبیسم را پدید آورد. از جمله آثار مشهور او میتوان به دوشیزگان آوینیون و گرنیکا اشاره کرد. پیکاسو بیشتر عمر خود را در فرانسه به سر برد.) این هم منبع : http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D8%A7%D8%A8%D9%84%D9%88_%D9%BE%DB%8C%DA%A9%D8%A7%D8%B3%D9%88 ========================================================== همه می خواهند به فهم نقاشی برسند. چرا هیچ کس تلاش نمی کند آواز پرندگان را درک کند؟ پیکاسو
«هنر» دروغی است که چشمانمان را به روی حقیقت باز می کند. پیکاسو
من نمی جویم، می یابم.پیکاسو
برای جوانمردی و مروتی که به هر کس می کنی انتظار هیچ پاداشی نداسته باش. پیکاسو
اگر آینه نبود، همیشه خود را جوان می دانستم. پیکاسو
حقیقت واقعی در سکوت نهفته است. پیکاسو
فرق نقاشی با عکس در احساس آرامشی است که نقاشی به انسان میدهد. پیکاسو
هنگام کار کردن راحت هستم ، چیزی که مرا خسته میکند بیکاری و دیگر اشخاص است. پیکاسو
من جستجو نمیکنم ،پیدا میکنم. پیکاسو
هر کودکی یک هنرمند است ،مساله مهم "هنرمند ماندن" است. پیکاسو [ سه شنبه 93/9/18 ] [ 1:2 عصر ] [ حمزه پاپی ]
[ نظر ]
هر کس مرتکب اشتباهی نشده، اکتشافی هم نکرده است. گالیله *******
فرمان دادم تا بدنم را بدون تابوت و مومیایی به خاک بسپارند تا تمام اجزای بدنم ذرات خاک ایران را تشکیل دهد (کوروش کبیر) *******
دلهایتان را از دنیا بیرون کنید قبل از اینکه آنها را از بدنتان بیرون کنند!!!! *******
وقتی خدا مشکلات تو رو حل می کنه
دیدگاه دکتر حسن روحانی درباره شخصیت دکتر شریعتی: او از امام حسین (ع) آموخته بود که آزادگی مقدمه دین داری است.
خیلی تلاش کردم مردم بفهمند ولی آنها فقط خندیدند... چارلی چاپلین *******
زندگی مانند چرخ و فلک می ماند گاهی در اوج و گاهی در زیر ******* آنچنان کار کن که گویی تا ابد زندگی خواهی کرد و آنچنان زندگی کن که گویی همین فردا خواهی مرد. ******* مادرم میگفت شنیدم پسر همسایه خیلی مومن است نمازش ترک نمیشود زیارت عاشورا میخواند روزه میگیرد مسجد میرود خیلی پسر با خداییست لحظه ای دلم گرفت ........ در دل فریاد زدم باور کنید من هم ایمان دارم نماز نمیخوانم ولی لبخند روی لبهای مادرم خدا را به یادم می آورد دست های پینه بسته پدرم را دست های خدا میبینم زیارت عاشورا نمیخوانم ولی گریه یتیمی در دلم عاشورا برپا میکند به صندوق صدقه پول نمی اندازم ولی هر روز از آن دخترک فال فروش فالی را میخرم که هیچوقت نمیخوانم مسجد من خانه مادربزرگ پیر و تنهایم است که با دیدن من کلی دلش شاد میشود خدای من نگاه مهربان دوستی است که در غم ها تنهایم نمیگذارد برای من تولد هر نوزادی تولد خداست و هر بوسه عاشقانه ای تجلی او مادرم خدای من و خدای همسایه یکیست فقط من جور دیگری او را میشناسم و به او ایمان دارم خدای من دوست انسان هاست نه پادشاه آنها "فریدون فرخزاد" [ سه شنبه 93/9/18 ] [ 12:53 عصر ] [ حمزه پاپی ]
[ نظر ]
مانده ایم عروج زیبایت راتبریک گوییم یاتسلیت.. ناراحت شویم یابرای راحت شدنت شاد ... هیچ نمیتوانیم بگوییم جز یک شعر... رسول نجفیان چه قشنگ خواند... " عجب رسمیه رسم زمونه... قصه برگ وباد وخزونه.. میرن آدما ازاونا فقط خاطره هاشون به جا میمونه.." اما مرتضی جان درنبودنت چه کنیم توکه برای ما خاطره نبودی تو خاطرات ماراساختی.. درنبودنت بیشتر درخود میشکنیم وبه یادت میسوزیم... روحت شاد یادت گرامی [ یکشنبه 93/8/25 ] [ 7:3 عصر ] [ حمزه پاپی ]
[ نظر ]
یه روز مردی را به جرم قتل نزد کوروش بزرگ آوردند پسران مقتول خواهان اجرای قصاص بودند قاتل از کوروش برای انجام مسئولیتی مهم درقبال برادرش سه روزمهلت تقاضا کردشاه پرسید: چه کسی ضمانت تو را خواهد کرد؟ قاتل به مردم نگاه کرد و اشاره نمود : این فرمانده شاه گفت: ای سپهسالار آراد آیا این مرد را ضمانت میکنی؟ آرادعرض کرد: بله سرورم گفت تو او را نمیشناسی و اگر فرار کند حکم را بر تو اجرامیکنیم! آراد عرض کرد : ضمانتش میکنم قاتل رفت، سه روز مهلت در حال اتمام بود و مردم نگران آرادبودند که حکم بر او اجرا نشود اندکی قبل از غروب آفتاب قاتل برگشت و در حالی که بسیار خسته بود بین دستان جلاد قرار گرفت شاه بزرگ پرسید: چرا برگشتی در حالی که میتوانستی فرار کنی؟ قاتل جواب داد: ترسیدم که بگویند وفای به عهد از بین مردم ایران رفت کوروش از آراد پرسید: چرا او را ضمانت کردی ؟ پاسخ داد: ترسیدم که بگویند خیر رسانی و نیکی از بین مردم ایران رفت در این هنگام پسران مقتول نیز متأثر شدند و گفتند: ما از او گذشتیم زیرا میترسیم که بگویند بخشش وگذشت از بین مردم ایران رفت [ یکشنبه 93/8/25 ] [ 6:56 عصر ] [ حمزه پاپی ]
[ نظر ]
یه روز خانومی قبل از برگشتن همسرش ازسرکار، در نامه ای نوشت : من خونه رو تا ابد ترک کردم ودیگه حاضر نیستم باتو زندگی کنم ... و نامه رو گذاشت روی میز و خودش رفت زیرتختخواب قایم شد که عکس العمل شوهرش رو بعد ازخوندن نامه ببینه !!! شوهر خسته از سرکار اومد و وارد اتاقخواب شد و چشمش به کاغذ روی میز افتاد و نامه همسرش روخوند،،، پس از خوندن نامه با تمام خونسردی رویکاغذ چیزی نوشت، در همین هنگام زنگ موبایل شوهر بصدا درمیاد و شوهر جواب میده :سلام عزیزم، من فقط لباسام و عوض کنم و میام، منتظرم باش فدات شم،،، خدارو شکر این زنم از خونه رفته وبرای همیشه ترکم کرده، انشالله دیگه ریختش ونبینم اصلا ازدواجم با اون بزرگترین اشتباه زندگیم بود،،، کاش قبلاز این با توآشنا میشدم الهی که قربون اون روی ماهت برم، عزیز دلم منتظرم باش من تا نیم ساعت دیگه پیشتم. و بعد درحالی که داشت زیرلب آواز میخونداز خونه خارج شد زن که از شدت عصبانیت و ناراحتی داشت میمرد و پرپر میشد بعد از خروج شوهرش، از زیر تخت خواب اومد بیرون ورفت ببینه شوهرش چی روی کاغذ نوشته .. دید شوهرش نوشته،،؛ خنگول کف پات معلومه من میرم نون بگیرم.... [ یکشنبه 93/8/25 ] [ 6:53 عصر ] [ حمزه پاپی ]
[ نظر ]
باد،چه خوش می وزد،از پس گیسوی تو کاش که من هم چو باد،راه برم سوی تو کرد اسیرم به راه،چشم تو با یک نگاه کرده طلسمم کنون،نرگس جادوی تو بوی تو بوی بهشت،کام تو چون باده گرم کاش که روزی شوم،ساکن مینوی تو قبله ی من چشم تو،دست دهم دست تو مست شدم مست تو،در هوس بوی تو سرمه ی چشمان من،خاک در کوی توست مرهم این دو اسیر،هست به جاروی تو آمدنم پیش تو،کار به پایم نداشت عشق مرا می کشید،در طرف کوی تو مستی و هشیاری ام،عاشقی و زاری ام هیچ ندارد دلیل،جز نگه روی تو عشق غم فاصله،در ته چشمان ماست کاش ببندد به هم،با گره موی تو بار غم عشق را،با دل و جان می کشم قامت هامون شکست،این خم ابروی تو مرهم زخم دلم،گرمی دستان توست بوی خوش زندگی،از گل خوشبوی تو قالب:غزل دفتر:خاکستر عشق شاعر:محسن نصیری(هامون)
[ یکشنبه 93/8/25 ] [ 6:51 عصر ] [ حمزه پاپی ]
[ نظر ]
امرورآینده ایست که دیروز آرزویش را داشتی . . . [ یکشنبه 93/8/25 ] [ 6:50 عصر ] [ حمزه پاپی ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |