وفــــا
اگر عهدی ببستم من وفا کردم |
همه را من برای تو رها کردم |
به تو گفتم فدای من تو یاری باش |
همیشه در همه عالم تو راهی باش |
اگر چه قصه هایم سرد و خاموش است |
ولی دنیا همیشه با تو مدهوش است |
وفا کردم جفا دیدم ز یار خویش |
خدایا یار من زد بر دل من نیش |
تو با او باش اگر چه با من او سرد است |
وفا کردم که این گونه دلم تنها و پر درد است |
سحر آمد ولی او رفت از این سو |
دلم تنها و ماندم من دگر مجروح |
گر این دنیا نمی ارزد چرا هستم |
میان غم ، میان غصه بنشستم |
بسی حیرانم از دنیای بی معنا |
گه مست خویش می گردانداین تن ها |
من اینجا گیر و بی یارم و همه خسته |
وفا کن تو که باشم با تو پیوسته |
چرا می لرزم اما خون من خاموش |
زبانم گشته از این غصه ها بی هوش |
نه یاری و نه دیدار و نه سرمستی |
بماند بهر من هم آه و هم افسانه هستی |
حمزه پـاپی
تاریخ : یکشنبه 92/4/2 | 6:30 عصر | نویسنده : حمزه پاپی | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.