پروردگارمهربان وقتی شانه هایمازغم بی کسی لرزید دست هایت که هرگزبه چشم ندیدمشان تکیه گاهم شد بغضم می شکست؛خم می شدم زیرآوارتنهایی اماتوی مهربان؛دوباره نوازشم می کردی وبه اندیشه ام می آمدقصه صبروشکیبایی حالامی دانم همسفرجاودانه ام توهستی "دوستت دارم" ای مهربان پروردگارم ""راضیم به رضایت"
تاریخ : جمعه 93/3/2 | 6:56 عصر | نویسنده : حمزه پاپی | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.