بی صـــــدا فریاد دارم از جهـــــــان آن که دارد در درون خود زمـــان
عاشقی را او نمیفهــمد چــــــــــرا گشته حال آدمـی اینجا سیاه
سایه ســـرد ســـــکوتش هر نفس کــرده آدم را در این ننگین قفس
می زند بر گونـــــه های نرم تیــر می شود در بین آدم هـا اسیر
گریه دارد ســــــایه بی آفــتاب آن که گشت با تباهی ها خراب
تاریخ : جمعه 93/3/9 | 6:31 عصر | نویسنده : حمزه پاپی | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.