باز من هستم و تنهایی، باز تنهایی و یک دفتر خاالی
باز دفتری پر از برگ های سفید،باز دلی پر از غم و باز اشکی چکید
دلی پر از حرفای ناگفته،تا سحر باز چند ساعتی مانده
نور مهتاب میتابد بر دفتر خالی،قلبم سرشار از غم و دلتنگی
چند لحظه خیره به دفتر خالی که چه بنویسم
حرفی ندارم جز گفتن برای یک عشق خیالی
**********************************************************************
تازه از تنهایی رها شدم،با قلم و کاغذ رفیق شده ام
شاید آنها بتوانند مرا از تنهایی رها کنند،حرف دلم را بخوانند و آرامم کنند
تا چشم بر روی هم گذاشتم سال آمد،نگاهی به دفترم کردم و جانم به لب آمد
دفترم پر شده بود،دلم از درد خالی شده بود
**********************************************************************
قلمم دیگر جوهری نداشت،قلبم دیگر دردی نداشت
از آن لحظه به تنهایی عادت کردم،با دفترم رفاقت کردم
هر زمان که دلم پر از درد بود،بادلم درد و دل کردم
ای دل هیچ گاه ناامید نباش،در لب پرتگاه به پرواز امید داشته باش
ای دل هیچ گاه خسته نباش،مثل گل همیشه بهار،همیشه شاد باش
.: Weblog Themes By Pichak :.