ماشینی جلوی حیاط یک تیمارستان پنچر شد و راننده مجبورشد همانجا لاستیک عوض کند.
هنگامی که مرد راننده سرگرم این کار بود، ماشین دیگری به سرعت ازروی مهره های چرخ که
در کنار ماشین بودند گذشت و آنها را به درون جوی آب انداخت و آب مهره ها را برد...
مرد حیران مانده بود که چکار کند، تصمیم گرفت که ماشینش را همانجا رها کند و برای خرید
مهره چرخ برود.
در این حین، یکی از دیوانه ها که از پشت نرده های حیاط تیمارستان نظاره گر این ماجرا بود،
او را صدا زد و گفت : از هر کدام از 3 چرخ دیگر ماشین، یک مهره بازکن و این لاستیک را
با 3 مهره ببند و برو تا به تعمیرگاه برسی !
مرد توجهی نکرد ولی با خودش که فکر کرد دید دیوانه راست می گوید و بهتر است همین کار
را بکند ، پس به راهنمایی او عمل کرد و لاستیک زاپاس را بست.
هنگامی که خواست حرکت کند رو به آن دیوانه کرد و گفت: خیلی فکر جالب و هوشمندانه ای
داشتی ، پس چرا توی تیمارستان انداختنت؟
دیوانه لبخندی زد و گفت: من اینجام چون دیوانه ام. ولی احمق که نیستم!
.: Weblog Themes By Pichak :.