باز باران با ترانه
میخورد بر بام خانه
خانه ام کو؟
خانه ات کو؟
آن دل دیوانه ات کو؟
روزهای کودکی کو؟
فصل خوب سادگی کو؟
یادت آید روز باران گردش یک روز دیرین!
پس چه شد دیگر کجا رفت خاطرات خوب و شیرین!
در دل آن کوی بن بست
در دل تو آرزو هست
کودک خوشحال دیروز غرق در غمهای امروز
یاد باران رفته از یاد
آرزوها رفته بر باد...
باز باران
باز باران...
میخورد بربام خانه
بی ترانه بی بهانه
شایدم
گم کرده خانه...
تاریخ : جمعه 94/12/7 | 9:23 عصر | نویسنده : حمزه پاپی | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.