اردیبهشت 1393 - دل نوشت شخصی حمزه پاپی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

وقتى تو بــــــــایـد بـــاور کنى ... که نـــــــــمى کنى !

چه فرق مى کند که چــرا !؟


یا از چـــــــــــــــــــــــه وقــــــــــت ... !


یا چـــــــــــــــــــــــــــطـور شـد کــــــــــه ... !


چه فـــــــــرق مــــــــــــــــیکند ؟!


وقتى تو بــــــــایـد بـــاور کنى ... که نـــــــــمى کنى !


و من بـــــــــــایـد فـرامـوشکنم ... که نـــــــــــــــمى کنم 
 

 




تاریخ : پنج شنبه 93/2/18 | 6:34 عصر | نویسنده : حمزه پاپی | نظر

میدانی غم من به هر وسعت که باشد،باشد!

خدا


میدانی غم من به هر وسعت که باشد،باشد!

من کسی دارم که غم را میبرد از یادم....

                      او کس تمام بی کسی هایم شده
او همیشه،هر کجا یارم شده
در همه اوقات عمر او وفادارم شده
مانده با من تا ته هر راه و بیراه...

                              

             وقتی او هست،همه هست و هیچ نیست...
میدانی چه می گویم؟
غم من سخت عمیق است ولی،یاد او میرود تا عمق قلبم،می کند غوغا...
                                                                                            می شکافد سینه...
                               او سرشته با کلافی از محبت تار و پودم را....




تاریخ : پنج شنبه 93/2/18 | 6:30 عصر | نویسنده : حمزه پاپی | نظر

از من دلگیری؟!!

خدایا سلام...

از من دلگیری؟!! این قدر از من دلگیری که وقتی صدات میکنم جوابم رو نمیدی؟؟؟

من که همش شکر میکنم به درگاهت میشینم درد و دل میکنم باهات میخندم باهات گاهی اوقات هم نم نم میبارم اما فقط به روی تو نه کسه دیگه چون تو رو محرم خودم میدونم...

خدایا شکستم. جدی جدی دارم میشکنم کمک کن به من!!!تحمل این همه بدی رو ندارم یعنی نمیتونم دیگه به روی خودم نیارم....

موندم خدا جونم موندم میدونی تو چی؟؟؟

توی همین دنیایی که ساختی و میگی تو این جا خوبی کنین اما چی جوری?? این جا همه باهات برادری میکنن ولی خودت شاهدی چه نا برابری ها که نمیکنن..

چرا؟؟واقعا" چرا این همه نشونه ازت میبینیم بی تفاوت از کنارش رد میشیم؟؟

اگر وجدانی مونده توی آدم ها بیدار کن بذار ببینن چه دنیایی درست کردی هم خوب و هم زیبا ولی این دنیات رو همون بی وجدانها خراب کردن...

خواهش میکنم ازت بیدارشون کن.......آره خدا جون بیدارشون کن




تاریخ : پنج شنبه 93/2/18 | 6:29 عصر | نویسنده : حمزه پاپی | نظر

که نه زن باشد نـه مَرد !

خدایا


دلــم آغــوشی مـیخواهد

که نه زن باشد نـه مَرد !

خـدایـــــــا

     زمـین نمـی آیـی ؟




تاریخ : پنج شنبه 93/2/18 | 6:28 عصر | نویسنده : حمزه پاپی | نظر

دلم را کسانی میشکنند که هرگز راضی به شکستن دلشان نبودم

خدایا
دلم را کسانی میشکنند که هرگز راضی به شکستن دلشان نبودم
از آدمهایت نمیگذرم از دل سنگشان
از جنبه نداشتنشان از همه خوبی هایی که دلشان را زد
خدایا
از خودم هم نمیگذرم
حق من این همه این همه مهربان بودن و احساس داشتن نبود حق من این همه تنهایی
نبود
خدایا من با آدمهایت بد نبودم
اما بد کردن…
آن ها را به تو واگذار میکنم…




تاریخ : پنج شنبه 93/2/18 | 6:27 عصر | نویسنده : حمزه پاپی | نظر

خواهی شنید :هست ، هست

 

هر وقت ناامید شدی به کوه  برو!

 

و فریاد بزن و بگو آیا هنوز امید هست ؟!

 

خواهی شنید :هست ، هست ، هست ...




تاریخ : چهارشنبه 93/2/17 | 9:11 عصر | نویسنده : حمزه پاپی | نظر

مگو که غرق گناهی تو را نمی خواهم

مریض عشق تو هستم دوا نمی خواهم

 

تو درد داده ایم من شفا نمی خواهم

 

اگر چه  غرق نیازم ولی خدا داند

 

که جز سلامت تو در دعا نمی خواهم

 

کنون که رو زده ام من به صاحت لطفت

 

مگو که غرق گناهی تو را نمی خواهم

 

           سید امیر حسین میر حسینی




تاریخ : چهارشنبه 93/2/17 | 9:10 عصر | نویسنده : حمزه پاپی | نظر

روی پیشانی بختم خط به خط چین دیده ام

روی پیشانی بختم خط به خط چین دیده ام

 

بسکه خود را در دل آیینه غمگین دیده ام

 

مو سپیدم مو سپیدم موسپیدم مو سپید

 

گرگ باران دیده هستم، برف سنگین دیده ام

 

آه یک چشمم زلیخا آن یکی یعقوب شد

 

حال یوسف را ببینم با کدامین دیده ام؟

 

آشنا هستی به چشمم صبر کن، قدری بخند

 

یادم آمد، من تورا روز نخستین دیده ام

 

بیستون دیشب به چشمم جاده ای هموار بود

 

ابن سیرین را خبر کن، خواب شیرین دیده ام.

 

 (سید حمیدرضا برقعی)




تاریخ : چهارشنبه 93/2/17 | 9:8 عصر | نویسنده : حمزه پاپی | نظر

رفتم نماز رو خوندم خیلی خوب بــود

بنام یکتای بی همتــا

بنام خداوند جان آفرین                حکم سخن در زبان آفرین

تازه از سر کار اومدم

رفتم نماز رو خوندم خیلی  خوب بــود

دلم برای خنده های شیرین بعضی از افرادی کــه داخل زندگی اومدن و شدن جزو زندگی ام تنگ شده

به امید دیدار شمــا

......

خدایـــا راضی هستم به رضای تـــــــــــــــــــو

التماس دعـــــــــــــــــــــــــــــا

بیاد سردار خیبر شهید ابراهیم همتـــ




تاریخ : چهارشنبه 93/2/17 | 9:8 عصر | نویسنده : حمزه پاپی | نظر

یک کم کنجکاوی پشت \همین طوری پرسیدم\ هست.

یه جـاهای قشنـگی تو زنـدگی هـست ...
به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
اونی که زود میرنجه زود میره، زود هم برمیگرده. ولی اونی که دیر میرنجه دیر میره، اما دیگه برنمیگرده ...
 
به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
رنج را نباید امتداد داد باید مثل یک چاقو که چیزها را می‏بره و از میانشون می‏گذره از بعضی آدم‏ها بگذری و برای همیشه قائله رنج آور را تمام کنی.
 
به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
بزرگ‌ترین مصیبت برای یک انسان اینه که نه سواد کافی برای حرف زدن داشته‌باشه نه شعور لازم برای خاموش ماندن.
 
به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
مهم نیست که چه اندازه می بخشیم بلکه مهم اینه که در بخشایش ما چه مقدار عشق وجود داره.
 
به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
شاید کسی که روزی با تو خندیده رو از یاد ببری، اما هرگز اونی رو که با تو اشک ریخته، فراموش نکنی.
 
به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
توانایی عشق ورزیدن؛ بزرگ‌ترین هنر دنیاست.
 
به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
از درد های کوچیکه که آدم می ناله؛ ولی وقتی ضربه سهمگین باشه، لال می شه.
 
به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
اگر بتونی دیگری را همونطور که هست بپذیری و هنوز عاشقش باشی؛ عشق تو کاملا واقعیه.
 
به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
همیشه وقتی گریه می کنی اونی که آرومت میکنه دوستت داره اما اونی که با تو گریه میکنه عاشقته.
 
به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
کسی که دوستت داره، همش نگرانته. به خاطر همین بیشتر از اینکه بگه دوستت دارم میگه مواظب خودت باش.
 

 
و بالاخره خواهی فهمید که :
همیشه یک ذره حقیقت پشت هر"فقط یه شوخی بود" هست.

 
یک کم کنجکاوی پشت "همین طوری پرسیدم" هست.

 
قدری احساسات پشت "به من چه اصلا" هست.

 
مقداری خرد پشت "چه میدونم" هست.

 
و اندکی درد پشت "اشکالی نداره" هست.



تاریخ : دوشنبه 93/2/15 | 9:32 عصر | نویسنده : حمزه پاپی | نظر


  • paper | فروش رپورتاژ | برف نوشته دیزاین
  • خرید لینک | اسکریپت های آسان