به دنبــــــــــــال ویلــــــچری هستم برای روزگار!
ظاهراً پایــــی بـــرای راه آمدن با ما وجود نــدارد !
قابل توجــــه یه بنده خــدا
منبع عکس : وب گــاه خبــری جهــــان نیوزhttp://www.jahannews.com
فاش میگویم و از گفته خود دلشادم | بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم | |
طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق | که در این دامگه حادثه چون افتادم | |
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود | آدم آورد در این دیر خراب آبادم | |
سایه طوبی و دلجویی حور و لب حوض | به هوای سر کوی تو برفت از یادم | |
نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست | چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم | |
کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت | یا رب از مادر گیتی به چه طالع زادم | |
تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق | هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم | |
می خورد خون دلم مردمک دیده سزاست | که چرا دل به جگرگوشه مردم دادم | |
پاک کن چهره حافظ به سر زلف ز اشک | ور نه این سیل دمادم ببرد بنیادم |
شاعر : خواجه شمس الدین حافظ شیرازی
غــزل 317
ماه
در آغوش شب
به خواب م? رود
و من
هنوز ب?دارم
مگر م? شود
ب? تو
به خواب رفت
خاطره ها
صف م? کشند
به خ?الم
و من
خمار ?ک لحظه د?دنت
با من چه کرد?؟
ه?چ چ?ز
جا? خودش ن?ست
در تنم
لحظه ها تب دارند
و من
چه ب? تابانه
بر شانه ها?
اس?ر شب
تا انتها?
گردسوز دلتنگ?م
با خ?ال تو
سفر خواهم کرد...
می آیی،می روی . . .
و فقط یک سلام و گاهی خداحافظی . . .
نه این انصاف نیست . . . !
من و یک دنیا عشق!
تو و یک دنیا بی تفاوتی . . .!
می دانی..؟
آدم های ِ ساده..
ساده هم عاشق می شوند..
ساده صبوری می کنند..
ساده عشق می وَرزَند..
ساده می مانند..
اما سَخت دِل می کنند..
آن وقت که دل ِ می کنند..
جان می دَهند..
سخت میشکنند..
سخت فراموش میکنند..
به نـام خداوند مهربان
به یکجایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
اونی که زود میرنجه زود میره، زود هم برمیگرده. ولی اونی که دیر میرنجه دیر میره، اما دیگه برنمیگرده ...
به یکجایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
رنج را نباید امتداد داد باید مثل یک چاقو که چیزها را میبره و از میانشون میگذره از بعضی آدمها بگذری و برای همیشه قائله رنج آور را تمام کنی.
به یکجایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
بزرگ*ترین مصیبت برای یک انسان اینه که نه سواد کافی برای حرف زدن داشته*باشه نه شعور لازم برای خاموش ماندن.
به یکجایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
مهم نیست که چه اندازه می بخشیم بلکه مهم اینه که در بخشایش ما چه مقدار عشق وجود داره.
به یکجایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
شاید کسی که روزی با تو خندیده رو از یاد ببری، اما هرگز اونی رو که با تو اشک ریخته، فراموش نکنی.
به یکجایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
توانایی عشق ورزیدن؛ بزرگ*ترین هنر دنیاست.
به یکجایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
از درد های کوچیکه که آدم می ناله؛ ولی وقتی ضربه سهمگین باشه، لال می شه.
به یکجایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
اگر بتونی دیگری را همونطور که هست بپذیری و هنوز عاشقش باشی؛ عشق تو کاملا واقعیه.
به یکجایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
همیشه وقتی گریه می کنی اونی که آرومت میکنه دوستت داره اما اونی که با تو گریه میکنه عاشقته.
به یکجایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
کسی که دوستت داره، همش نگرانته. به خاطر همین بیشتر از اینکه بگه دوستت دارم میگه مواظب خودت باش.
و بالاخره خواهی فهمید که :
همیشه یک ذره حقیقت پشت هر"فقط یه شوخی بود" هست.
یک کم کنجکاوی پشت "همین طوری پرسیدم" هست.
قدری احساسات پشت "به من چه اصلا" هست.
مقداری خرد پشت "چه میدونم" هست.
و اندکی درد پشت "اشکالی نداره" هست.
24/تیــر/1392
پس از اَفرینش اَدم خدا گفت به او : نازنینم اَدم....
گاهی نه گریه آرامت می کند و نه خنده
نه فریاد آرامت می کند و نه سکوت
آنجاست که با چشمانی خیس
رو به آسمان می کنی و می گویی
خدایا تنها تو را دارم
تنهایم مگذار
.: Weblog Themes By Pichak :.