ایـن روزهـا،
بـا تـو،
بـه وسـعـت تـمـام نـداشـتـه هـایـم،
حـرف دارم…
امـا مـجـالـی نـیـسـت تـا بـنـشـیـنـی بـه پـای ایـن هـمـه حـرف،
دلـم تـنـگ اسـت،
فـقـط بـرای حـرف زدن بـا تـو…
دیـگـر نـمـیـدانـم چـه کـنـم، یـا چـه بـگـویـم…
به قول فامیل دور
«««««اگـــــــــر در بند در مانیم درمانیم»»»»»
*****************
خدا گر ز حکمت ببندد دری/ز رحمت گشاید در دیگری
ساکت از فاصله ام ساکت از غربت غم
ساکت از ثانیه هــا ساکت از زیاد و کم
ساکت از غربت دور ساکت از حال صبور
ساکت ازاین هم اشک ساکت از خانه دور
ساکت از خنجر تیز ساکت از نگاه حیض
ساکت از این همه راز ساکت بزرگ و ریز
ساکت از حال جنون ساکت از نگاه خون
ساکت از فـرد دورو ساکت آب سکون
ساکت از حال خراب ساکت از سیل و سراب
ساکت از این همه راه از سوال بی جواب
((تقدیم به آنــهایی که هستند همه جــا در سکوت در فریاد در نگاه در بــاران و در قلب من ))
شعرش هم مال خودمه
من را ببین!
نگاهم را بخوان...
می دانم!
به دلم افتاده...
من را ، از هر طرف
که بخوانی ام!
نامم بن بستیس، بر دیواری بلند
من ، سالهاست
دل بسته ام به طنابی،
که هروز لباس عشق، نم چشمانش
خیس میکند!
و بر حیات خانه ی ، حیاط زندگی اش پهن
می کند!
به فال نیک گیرم...
برایـم،
به دروغ
پایت را میکشی
وسط ، تمام بازی های کودکانه...
معـرکه میگیری
و چه کودکـانه، هربار
بیشتــر بـاور میکنـم ،
لباسهای خیست را،
من ته کوچه!
در انتظارت نشسته ام!
زندگی را نفسی گرم...
و دلم بس تنگ است
باز هم میخندم
آنقدر میخندم که غم از روی رود…
زندگی باید کرد
گاه با یک گل سرخ
گاه با یک دل تنگ
گاه باید رویید در پسِ این باران
گاه باید خندید بر غمی بیپایان…
خدایا.....
این روزها......
دلتنگم......
باورکن این یکی دیگرشعرنیست.....
بانگاهت زمن اى دوست غارت جان کن
خیز و یک جرئه مى ناب مرا مهمان کن
من نخوانم دگر این نغمه ى آزادى را
شوخ شیرین تو مرادر دل خودزندان کن
گرچه بین من وتو پرچینی ست
خیزو با برق نگاهت زبنش ویران کن
من اگر خانه به دوشم وچنین سرگردان
در دلت یک دوسه روزى مرا مهمان کن
تنهایی.....
هزار بار بهتر است
از بودن با کسانی که وجودشان هست ولی حواسشان نیست .
دلشان هم نیست و جای دیگر است ...
فقط زمانی با توست که کسی را ندارد ...
می دونم که تو اینطوری نیستی گل پسر .
1- در برد یا باخــت همدیگر رو مقصر ندونیم :
پس چــکار کنیم !؟
باید نشست با هم فکــر کرد و آخر یک نتیجه خوب گرفت و مشکل رو حل کرد .
2- تهمت بی جــا به همدیگه نزنیم ؟!
چــرا مگه عیبی داره :
عیبش اینه که باطن خودمون رونشون دادیم بـا زدن تهمت به دیگران .
3- همش داد و فریــاد بی خود نزنیم سر بعضی از مسائل !؟
پس چکار کنیم لابد باید غصه بخوریم : نــه
در کمال آرامش باید دید ایــراد کار از کجــاست و بعد با مشورت و کمک اون مسئله و ایراد رو برطرف کــرد .
مســائل واسه گفتن زیــاده حرف آخر :
خلاصه اینکه اگه مشکلی هست سعی کنیم خودمون هم در حل کردنش سهیم باشیم نه فقط نظـر بدیم و بی تفاوت.
بگذار من دلت را بدست بیاورم.......
دلت را که بگیرم دیگر دنیا را هم نمیخواهم...
نفس را هم ....
مهم نیست
فقط میخواهم پایان این سکوت...حس تلخ نداشتنت....
تبدیل شود به با تو بودنی ابدی
.: Weblog Themes By Pichak :.